تا حدود چهار دهه پيش معلولان از جمله شهروندان درجه دو در كشور های غربی محسوب می شدند. علت اين امر ساختار اجتماعي، ذهنی و شهری اين جوامع بود كه امكان زيست مستقل را به اين افراد نمی داد . اما در دهه های 60 و 70 ميلادی اولين جنبش های معلولان تحت تاثير ديگر جنبش های حقوق مدنی نظير جنبش سياهان و زنان شكل گرفت. اين جنبش در ابتدا بيشتر به شكل گردهمايی های معلولان جهت تبادل تجارب بود. اما به مرور ايده اصلی آن به تغيير كليشه های اجتماعی در مورد معلولان، كمپين برای دفاع از حقوق مدنی آنان و بهبود قوانين مدنی تغيير يافت. عموما تلاش و تصميم گروهی از دانش آموزان معلول برای وارد شدن به دانشگاه كاليفرنيا در دهه 60 ميلادی را نقطه آغاز و زمان تولد جنبش معلولان می نامند. جنبش معلولان موفق به كسب نتايج مهمی در صحنه اجتماع و ذهنيت مردم شده است، به شكلی كه امروزه هر اقدامی در جوامع غربی با نگاه و توجه خاص به معلولان صورت می گيرد. از مهم ترين دستاورد های اين جنبش كه مبتنی بر فلسفه زيست مستقل برای معلولان است تصويب قانون معلوليت در آمريكا در سال 1990 بوده است
در ادامه اين نوشته به 2 نوع نگاه فلسفی به پديده معلوليت اشاره خواهم كرد. نگاه سنتی به مقوله معلوليت كه تا پيش از تصويب قانون 1990 رواج داشته است را عمدتا 'مدل طبي' می نامند. بنابراين نگاه، فرد معلول كسی است كه ميزان سلامت او پايين تر از خط سلامت افراد نرمال قرار می گيرد. در اين جا فرض آن است كه نوع و گونه انسان بنابر واقعيت های بيولوژيك دارای مرز مشخص و ثابتی برای سلامتی است. اين مرزکه كاملا عينی است افراد نرمال را از افراد غير نرمال جدا می كند. به عنوان مثال زيست شناسی به ما می گويد كه ديد انسان نرمال فلان ميزان است، آن گاه هر كس كه صاحب چنين ميزان ديدی باشد نرمال و هر كس كه نباشد معلول خواهد بود. پيش فرض اين نگاه به معلوليت آن است كه جدا سازی معلولان از افراد نرمال امری كاملا عينی و فارغ از جنبه های اجتماعی است. لذا پزشكان تنها گروه صاحب صلاحيت برای تعيين افراد معلول هستند. به زبان فنی تر معلوليت يك 'نوع طبيعي' است و افراد معلول بنابر ملاك های عينی كه همانا ويژگی های ذهنی و بدنی آن ها است، فارغ از هرگونه بستر و زمينه اجتماعي، در اين رده قرار می گيرند
امروزه اجماع عمومی ميان نظريه پردازان نفی مدل طبی و روی آوردن به 'مدل اجتماعي' است. پيش از پرداختن به اين مدل بد نيست يكی از اشكالات مدل طبی را بررسی كنيم. تعيين خط فاصل برای جدا كردن افراد نرمال از غير نرمال صرفا از علوم زيستی بدست نمی آید. در اين جا علاوه بر واقعيات زيستی به نوعی قضاوت و داوری نيز نيازمنديم. قضاوتی كه به ما می گويد كدام كاركرد برای نوع بشر طبيعی وکدام كاركرد غير طبيعي است. به عبارت ديگر، در اين جا علاوه بر زيست شناسی به یک نظام ارزيابی هم نياز داريم. و دقيقا همين جا است كه مدل طبی عينيت و علميت خود را از دست می دهد. چرا بايد فلان ميزان ديد چشم را خط فاصل افراد نرمال از غير نرمال گرفت؟ آيا صرفا چون اكثريت مردم چنين ميزان ديدی دارند؟ به عبارت ديگر، چرا بايد افرادی كه از اكثريت آماری جامعه آماری متمايزند را غير نرمال دانست؟
اكنون به سراغ مدل اجتماعی برويم. نكته اصلی در اين مدل آن است كه ميزان كارايی و بهره ای كه ما انسان ها از اندام و توانايی های خود می بريم علاوه بر ويژگی های شخصی ما به اجتماعی كه در آن زندگی می كنيم نيز وابسته است. در نظر بگيريد كه فردی دارای سيستم خاصی از حركت است و امكان بالا رفتن از پله ها را ندارد. اين فرد در جامعه ای كه ساير افراد آن برای بالا رفتن از ارتفاع صرفا از پله استفاده می كنند معلول به حساب می آيد، اما در جامعه ديگری كه افراد از آسانسور يا سطح شيب دار استفاده می كنند متمايز از بقيه نخواهد بود. به عبارت ديگر نكته آن است كه افراد دارای طيف وسيعی از توانايی های فيزيكی هستند. اين كه كدام سطح از اين توانايی ها نرمال به حساب آيد و كدام يك نشانه معلوليت باشد توسط اجتماعی كه فرد در آن می زيد معلوم می شود. فرد نابينا در ايران معلول مطلق است چون هيچ امكانی برای حركت او در خيابان نيست، اما درکشوری غربی به مدد سگ های مخصوص و علايم بريل و ساير امكانات به آن درجه معلول نيست
اكنون با داشتن چنين نگاهی به معلوليت به سادگی می توان نتيجه گرفت كه تك تك ما، و در واقع جامعه ما، در این تصميم كه چه كسی معلول و چه كسی نرمال است شریکیم. (به زبان فنی تر معلوليت نه يك نوع طبيعی بلكه يك برساخته اجتماعی است.) اين جا است كه تك تك مهندسان، معماران، قانون گذاران و افراد عادی تكليف اخلاقی می يابند تا با اتخاذ تصميماتی كمترين افراد را در گروه معلولان قرار دهند. معلوليت امری نيست كه بدون دخالت ما در طبيعت موجود باشد. ما معلوليت را می سازيم، و لذا اخلاقا موظفيم تا آن جا كه ممكن است كمترين تعداد افراد را در گروه معلولان قرار دهيم
پی نوشت: انگيزه اين نوشتار نبود پلكان برقی و آسانسور در برخی ایستگاه های متروی تازه تاسيس تهران بود كه گروه زيادی از پير و جوان را به رده معلولان تهرانی افزوده است! جز ابراز تاسف چه می توان گفت؟ ح. ش
2 comments:
درسته
تازه میشه به این قضیه از بعد فرهنگی هم نگاه کرد. ما همراه جمعی از دوستان سعی داریم تا در انجمن باور نگاهی اجتماعی و فرهنگی به معلولیت داشته باشیم. ممنون از تحلیل جالبت
Post a Comment