Tuesday, 12 June 2007

زيبايی كجاست؟


چند وقت پيش پستی نوشتم و از شما خواستم در مورد يك انيميشن كوتاه كه تصوير كردن شعری از شاملو بود نظر دهيد. تعداد قابل قبولی پاسخ برايمان رسيد (هم دوستان ايرانی و هم غير ايراني) كه می شود بر مبنای آن ها به نتايجی رسيد. در وهله اول سپاس سحر و من از تمام دوستانی كه زحمت كشيدند و پاسخ دادند و در وهله بعدی يك موضوع جالب كه در اين پاسخ ها بود و من را به فكر واداشت

ايده اصلی اين كار آن بود كه از الگوها و نقوش عمدتا ايرانی و اسلامی در تصوير كردن شعری كه كاملا در فضايی سياسي، سكولار، مدرن و متفاوت است استفاده شود تا آزمونی باشد از قابليت های اين نقوش. در ميان پاسخ دهندگان ايرانی عده ای به اين تضاد ميان محتوای شعر و ابزار تصوير كردن آن اشاره كرده بودند و عمدتا معتقد بودند كه از آن جا كه اين نقوش (مثلا دو مربع تو در تو كه يكی چهل و پنج درجه چرخيده) پيوندی با مكان های مذهبی مثل مسجد و ... دارند چندان مناسب برای تصوير كردن شعری در مورد يك مبارز چپ نيستند. حتا دوست عزيزی كه خود در كار طراحی است اشاره كرده بود كه اين نقوش را فراوان از تلويزيون دولتی ايران و در مساجد ديده است و لذا اين نقوش از پيش با خود معنا و مفهومی را حمل می كنند و نمی توان آن ها را آزاد فرض كرد و هر محتوايی را با آن ها تصوير كرد


اما در قطب مخالف بينندگان غير فارسی زبان اين تعاريف از پيش موجود را در ذهن نداشته اند. آن ها به فرم ها و شكل ها صرفا به عنوان نقوشی هندسي، و فرم هايی محض نگاه كرده اند. برای دوست فرانسويی كه جواب داده دو مربع متداخل ربطی به مسجد ندارد، او صرفا در اين جا فرمی ديده است. همان گونه كه ما با ديدن كاراكترهای چينی آن ها را فرم محض می بينيم و چيزی پشت آن ها برای ما وجود ندارد

حالا نكته جالب آن است كه عمده دوستان غير ايرانی شايد به همين دليل كار را بيشتر پسنديده بودند و حس هايی كه از تصاوير گرفته بودند با دقت خوبی همان حس های شعر بود. اما دوستان ايرانی كار را كمتر پسنديده بودند

اين نتيجه برای طراحان می تواند نتايج خاص خود را داشته باشد، از جمله مثلا اين كه جامعه مخاطب كيست و .... اما من اين نكته را از جهت فلسفی جالب می بينم. يكی از مباحث زيبايی شناسی ( آن شاخه از فلسفه كه به ماهيت و طبيعت زيبايی و هنر می پردازد) آن آست كه آيا زيبايی امری عينی است كه در جهان خارج و مستقل از ما وجود دارد، يعنی آيا يك اثر هنری به خودی خود و حتا اگر كسی هم آن را نبيند و نپسندد زيبا است، يا آن كه نسبی گرايی زيبايی شناختی داريم و هنری بودن يا نبودن امری است صرفا فردی يا در حد بالا امری بين الاذهاني. البته جواب اين سوال به صرف اين نظر خواهی ساده روشن نمی شود، اما همين مورد ساده نشان می دهد كه نقش پيش فرض ها و اموری كه خارج از اثر هنری هستند تا چه حد در قضاوت ما در مورد هنری بودن يا نبودن يك كار تاثير دارند. و اين كفه را می تواند كه به نفع نسبی گرايی سنگين تر كند

نكته ديگری كه من خودم از اين كار ياد گرفتم آن است كه در مواجهه با يك كار هنری و يا اصولا هر پديده ای از جمله طبيعت همواره می توان به دنبال يك جور نگاه ديگر هم بود. نگاهی كه در آن ما پيش فرض هايمان را در پرانتز بگذاريم و ببينيم بدون وجود آن ها اشيا چگونه خود را می نمايند. اين جا كار بسيار شبيه ديد بعضی عرفای شرقی و يا كار هوسرل در پديدارشناسي می شود. من البته نمی گويم كه اگر بدون پيش فرض نگاه كنيم نگاه دقيق تری داريم. من صرفا ياد گرفتم كه می توان در نوع ديدن تنوع ايجاد كرد و از فرايند مشاهده شايد كه بيشتر لذت برد. ح. ش

No comments: