Sunday 3 June 2007

هنر گمنام

اين روز ها كه بازار اس.ام.اس و موبايل بازی در ايران داغ است روی موبايل چند تا از دوستان چيزی شنيدم و بعد از روی اينترنت پيدا كردم كه به نظر من هيچ چيز از يك اثر (شاهكار) هنری كم ندارد. اول لینک زیرمطلب را گوش كنيد. اگر قبلا شنيده ايد كه يك بار ديگر بشنويد و بخنديد. اگر هم بار اول است چندين و چند بار گوش كنيد و پرده عادت به اين صدا را كنار بزنيد تا كشف كنيد كه به چه گوش می دهيد

اما چرا اين كار يك اثر هنری است. خصلت اول ديريابی است. اگر ندانيد ماجرا چيست و كسی به شما نگويد، بسيار نامحتمل است كه بار اول موضوع را كشف كنيد. كشف اين كار نياز به تكرار و مرور اين قطعه دارد و اين صد در صد حسن يك اثر هنری است كه مخاطب را وادار به تكرار خودش كند

اما نكته دوم طنز قضيه است. بعيد می دانم كسی از شنيدن اين كار نخندد. طنز كار حاصل يك ساخت شكنی است. دو عنصر ناهمگون و متعلق به دو دنيای كاملا جدا در كنار هم قرار دارند. ضمن آن كه يكی از اين عناصر (لحن خواندن) با عنصر مذهبی و معنوی قران هم در ارتباط است. البته حسن كار اين است كه هيچ توهينی به عقايد مذهبی نمی كند، صرفا بازی است سبك سرانه با دنيای جدي

اما چيز ديگر در اين اثر آن است كه سايه سنگين مولف/خواننده/هنرمند بالای سر آن نيست. ما نمی دانيم اين قطعه كار كيست. حالا فرض كنيد ايده اين كار از عباس كيارستمی بود و بالای آن هم نوشته بود بايد مطلقا مدرن بود، يا آن كه محسن نامجو اين كار را خوانده بود. در آن صورت سابقه هنری اين آدم ها كلی از خلاقيت ما در تفسير و لذت بردن آزادانه از اين اثر را سلب می كرد. اما حالا ما با فردی مطلقا ناشناس سر و كار داريم و هر جور اراده كنيم با اثر برخورد می كنيم. می توانيم فقط به آن بخنديم، می توانيم آن را پاك كنيم يا می توانيم در مورد آن فكر كنيم. به هر حال اين از آن نمونه های هنر گمنام بود كه خيلی به من چسبيد. ح.ش

لینک صدا


3 comments:

Anonymous said...

هنوز نمی‌توانم ببینمش
privet
است

Anonymous said...

نام خواننده : صوت المتشرعین
محل اقامت : ملکوت سفلی
نام اثر : دو روح در یک بدن

Anonymous said...

دوست عزیز در مورد نقد هنری لطفا حساسیت بالاتری به خرج دهیدو هر اثر بی هویتی را نقد نفرمائید . هر چند که این اثر جز به تمسخر گرفتن موسیقی الهی هیچ خاصیت دیگری نداشت و بد نیست که ما هنوز یادمان باشد که روزی با همین آیات و اصوات زندگی میکردیم روزگاری نه چندان دورهمان روزهایی که برای قبول شدن در دانشگاه خودمان و مادرانمان هر نذر و نیازی میکردند....

با تشکر
غریبه آشنا