Tuesday 29 May 2007

فسفرسوزی


آقا عجب متفكر هايی ما داريم و عجب انديشه های نابی نيست كه هر روز از اينترنت بر سر ما نبارد. شكر خدا ديگر مساله سانسور و مميزی هم نيست كه آدم بگويد سر و ته اين حرف ها زده شده و نويسنده واقعا عقلش به حرفی كه می زده می رسيده. اين روزها دو نمونه خواندم از انشا نويسی های بی سر و ته، شبه مقالاتی بدون ارجاع، تكرار مكررات و خلاصه نمونه هایی از نوشته های متفكران ايديولوژی زده نسل قبل

اول داريوش سجادی است با آن نثر معوج كه وقتی می خوانی حس می كنی در حال جويدن سنگ ريزه هستي. جناب ايشان در آمريكا مقاله ای نوشته در مورد اهميت حجاب و خصوصی نبودن آن. مقاله و اصطلاح سازی های آن ياد آور تحقيقات پفكی است كه نمونه اش را در پايان نامه های وطنی و تحقيقات پولكی در ايران زياد ديده ام. فقط همين یک نمونه بايد كافی باشد و بقيه مقاله را خودتان می توانيد بخوانيد و لذت ببريد

زن به عنوان يک پديده، زمانی برخوردار از ماهيت و اعتبار در جهان دوم جهان اعتباريات می شود که سنسور حساس به آن در سيستم عامل مغز انسان بتواند مختصات کاربردی آن را برای خود شناسائی و تعريف کند. بر همين اساس زن بعنوان يک پديده بيرونی وقتی در معرض سيگنال سنسور متاخر شهوت طلب انسان (مرد) قرار می گيرد بلافاصله و صرفاً در مقام يک تماميت سکشوال اعتبار و معنا می يابد

خوب من حالا كاری با اين اصطلاح بازی ها ندارم و می روم ببينم مقاله چه می گويد. جناب سجادی از خودش و بدون هيچ مرجعی حريم خصوصی را اين چنين تعريف می كند: عرصه خصوصی جائی است که سود و زيان ناشی از فعل ارادی انسان تعلق انحصاری به وی داشته باشد

حالا سوال آن است كه آيا اصولا امكان دارد چيزی در جهان باشد كه سود و زيان آن صرفا به يك فرد محدود شود. سجادی در ادامه مقاله دو مثال می زند كه از نظر ايشان طبق نظر طرفداران حوزه خصوصی در عرصه خصوصی قرار می گيرند. خوردن شراب در خلوت و خودكشي. اما آيا اين دو كار در آن تعريفی كه ايشان از حريم خصوصی می دهد می گنجند؟ خودكشی من برای صاحب كارم زيان بخش است چون وقت و پولی را كه صرف آموزش من كرده هدر می دهد. مشروب خوردن همسایه ما در خلوت هم به نفع آقا وارطان ارمنی است كه مشروب می سازد و دم خانه می آورد، چون كلی پول بابتش می گيرد. پس اين دو كار هم نبايد طبق آن تعريف خصوصی باشند. حالا جناب سجادی با اين پايه لرزان و تعريف من در آوردی از حريم خصوص می رود به بررسی مساله حجاب و طبيعی است كه آن چه را نتيجه بگيرد كه می خواهد

نمونه دوم منصور كوشان روشنفكر است كه در قطب مخالف می خواهد به ما ياد بدهد بايد دنبال هويت ملی بود و دين هويت ملی ما نيست. خوب باز هم كاری نداريم كه ايشان هم از ارجاع به يك متن يا كتاب تاريخی در مقاله ای كه بر پايه شواهد تاريخی استوار است بی نياز هستند. فقط همين يكی دو جمله منطق كلی نگر ايشان را نشان می دهد

واقعیت این است که ملت ایران در یک مقطع تاریخی دچار یک اشتباه بزرگ شده است و اکنون نزدیک به‌هزار و چهارصد سال است که تاوان آن را پس می‌دهد

دگرگونی در دین اسلام از جانب ایرانی‌ها نشان می‌دهد که پذیرش آن آزادانه و از روی انتخاب نبوده است. کسی که دینی را آزادانه انتخاب می‌کند، یعنی از آن شناخت داشته است. آن را همان گونه که بوده است پذیرفته است

جناب كوشان روشنفكر اين ادعاهای بی در و پيكر، كلي، تا حد زيادی بی معنا و بدون شواهد تاريخی را فراوان می توان در نوشته های باستان گرایان فسیل شده یافت، اما حالا كه سر فرصت وقت هست و كتاب هست و می شود راحت تر حرف زد، تو را سر جدتان كليشه ها را تكرار نكنيد. بجای آن كه يك حكم كلی در مورد ابن‌سینا و رازی و بایزید و عین‌القضات و سهروردی و حلاج و سنایی و فارابی و ناصرخسرو و عطار و مولوی بدهيد و بفرماييد همه اين ها در جستجوی هويت ملی بوده اند این ها را از هم تفكيك كنيد. هر كدام از اين آدم ها داستانی دارد جدا از ديگري. هر كدام از اديانی كه شما نام می بريد خصوصياتی دارد مجزا از ديگري. دو خط به ما توضيح دهيد فرهنگی كه می فرماييد محور هويت ملی است يعنی چه و اصولا در قرن بيست و يكم و همراه با مسايل جهانی شدن فرهنگ چگونه می تواند عامل هویت ملی باشد

اين جا هاست كه فكر می كنم نسل قبل از ما تمام زورش را كه بزند و آزادی هم داشته باشد اين ها را می نويسد، و بايد كه چشم انتظار آدم هايی از نسل جديد تر بود كه كلی گويی نكنند و يك موضوع ريز و خاص را با دقت برای ما بشكافند، جای آن كه كلی فسفر بسوزانند و كليات بی مبنا تحويل ما بدهند
پی نوشت: شرمنده اگر لینک ها در ایران باز نمی شوند.ح.ش

2 comments:

Anonymous said...

راجع به حريم خصوصي خيلي خوب استدلال كرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي.ولي راجع به نسبت ايرانيها با دين فقط به استدلال نزديك شده‌اي ؛احتمالا چون كلي حرف را در يك پاراگراف جا داده‌اي.البته اصل حرفت متاسفانه كاملا درست است،در هر دو مورد.در باره نسل جديد هم موافقم.نمونه‌اش خودت.راستي خيلي كف نفس مي خواهد كه آدم اين مقالات گهربار را بخواند و وسوسه نشود از گنجينه دشنام‌هاي زبان فارسي استفاده كند

Anonymous said...

حسین عزیز
به نکته خیلی مهمی اشاره کرده ای. من نمیدانم آیا همه مردم میتوانند به معنی فنی کلمه فکر و استدلال کنند یا نه اما اطمینان دارم در دنیای متمدن معمولا روشنفکران و اهل قلم حداقلی از آداب فکر کردن را میدانند و آموخته اند (و آثارشان گواه این مطلب است) اما در مملکت ما اکثر همین جماعت حداقل بضاعت برای استدلال کردن و فکر کردن را ندارند نتیجه این میشود که فکرهای دیگران را در قلنبه ترین! صورتها فقط قرقره میکنیم به اسم تفکر و نظر ورزی و به این روال به جای اینکه بحث کنیم و پیش برویم حرف خودمان را تکرار میکنیم و توی سر هم میزنیم!
منصور