Monday 2 November 2009

بحران، كدام بحران؟

كتاب فلسفة قاره‌اى به قلم سايمون كريچلى و با ترجمة خشايار ديهيمى از جمله كتاب‌هاى جمع و جور و مفيد است براى آشنايى با اين نوع فلسفه كه به خصوص فصول اوليه آن خواندنى است. در انتهاى فصل چهارم كتاب صحبتى مى‌رود از وظيفة فلسفه، كه به نظر من قابل تعميم است به علوم انسانى. صحبت از آن است كه هرگاه سخن از بحران پيش مى‌آيد، برخي مى‌پرسند: بحران، كدام بحران؟ از نظر نويسنده دقيقاً همين وضعيت بى بحرانى است كه فلسفه را مهم مى‌كند. فلسفه مسئول ايجاد بحران و درآوردن ما از وضعيت بى بحرانى است. وضعيت بى بحرانى همان چيزى است كه از نظر داستايوفسكى ما را به سطح رمه‌اى خوشبخت تنزل ميدهد. كار علوم انسانى و فلسفه ايجاد بحران براى در نيفتادن به وادى بى بحرانى است. خواه ايجاد بحران در ايمان باشد، خواه در علم، خواه در علوم انسانى، خواه در نحوة زيست، خواه در عقلانيت و خواه در مناسبات قدرت. بحران سازى بخشي از تعريف علوم انسانى و از آن جدايي‌ناپذيراست

3 comments:

ماکوان said...

شاید خیلی به پست شما بی ربط نباشد اینکه من اخیرا دارم فکر می کنم که فلسفه تحلیلی چندان ارتباطی با زندگی ندارد. به نظر می رسد که فلسفه تحلیلی دارد به چیزهایی می پردازد که شاید چندان به زندگی روزمره ارتباطی نداشته باشد، حال چه برسد به حل بحران! اینطور نیست؟

ali said...

سلام
حالا امدیم و بحران دار شدیم . کی یا چی میخاد مارو نجات بده؟؟؟
اقای شیخ رضایی لطف میکنید داستان اخر مجموعه هابیل و چند داستان دیگر تحت عنوان
قدیس امانوئل فداکار رو بخونید
و نتیجه ی کشیش رو ارزیابی کنید
البته با همان نگاه تحلیلی خودتان.
ممنون

Ali Hosseinkhani said...

یک بحران روزمره و طریقه ی حل لااقل مقطعی آن بدست فلاسفه ی گرامی :« ا
در بازگشت از كلیسا، جك از دوستش ماكس می پرسد: فكر می كنی آیا می شود هنگام دعا كردن سیگار كشید؟
ماكس جواب می دهد: چرا از كشیش نمی پرسی؟
جك نزد كشیش می رود و می پرسد: جناب كشیش، می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم
كشیش پاسخ می دهد: نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است. جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند.
ماكس می گوید: تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.
ماكس نزد كشیش می رود و می پرسد: آیا وقتی در حال سیگار كشیدنم می توانم دعا كنم ؟
كشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: مطمئناً، پسرم مطمئناً