يوسفعلى ميرشكاك پديده جالب و اكثر اوقات مفرحى است. چه زماني كه پته شاملو را بر ملا مي كند، چه زمانى كه مقاله در مورد فرديد مى نويسد و سيدنا الاستاد مى گويد، چه وقتى كارشناس فيلم فقر و فحشاى ده نمكى مى شود و وسط دود سيگار كه از لاى انگشتانش از زير تصوير وارد كادر مى شود در مذمت دود آلود بودن تهران مى گويد، و چه حالا كه در باب چه گوارا نوشته است. اكثرا هم مى شود از لابلاى صحبت هايش چيز هايى براى فكر كردن پيدا كرد، نه از بابت عمق زياد مطلب ، بلكه از بابت افراط و تفريطى كه عمدتا در كارش هست
من در اين جا كمى در مورد اين جمله او فكر مى كنم: من با این که هیچ نسبتی با ایدئولوژی مطرح شده در سخن رانی های چه گوارا ندارم، شخص او را بسیار دوست می دارم. آموزگار مبارزه ی آزادی بخش من حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام است، اما تردید ندارم که اگر چه گوارا در سال شصت و یک هجری و در میان مسلمانان می زیست، بی درنگ به یاری آموزگار شیعیان می شتافت، زیرا آزاده بود به همان معنایی که مولای ما اباعبدالله مطرح کرده است
گويندگان عادى زبان نيز از اين دست جملات در زبان محاوره زياد به كار مى برند. جملاتى از اين قبيل كه اگر جرج بوش دست به حمله به عراق نمى زد كس ديگرى اين كار را مى كرد. يا آن كه اگر احمدى نژاد رئيس جمهور نمى شد، هر كس ديگرى هم كه مى شد بنزين را سهميه بندى كرده بود. به اصطلاح فنى اين ها را شرطى هاى خلاف واقع مى گويند. چرا كه هم جملات شرطى اند و هم بر خلاف آن چيزى هستند كه در واقعيت رخ داده است. مثلا در واقعيت بوش دست به حمله به عراق زده است و احمدي نژاد هم رئيس جمهور شده است
يك سوال مهم آن است كه درست يا نادرست بودن اين جملات را چطور بايد بررسى كرد. مثلا اين شرطى خلاف واقع كه اگر من دست به سيم برق زده بودم خشك مى شدم (در حالى كه اين كار را نكرده ام) جمله اى درست است، اما اين شرطى خلاف واقع كه اگر من دست به سيم برق زده بودم بال در مى آوردم نادرست است
يك راه حل كلاسيك در اين جا توسل به جهان هاى ممكن است. مى توان جهان ممكن ديگرى را تصور كرد كه همه قوانين و امورش شبيه جهان ما است و من يا همزاد من در آن جهان دست به سيم برق زده ام و خشك شده ام. بنابراين جمله اول درست است. اما نمى توان جهان ممكنى را تصور كرد كه قوانين و امورش شبيه جهان ما باشد و من در آن جهان دست به سيم برق زده باشم، اما بجاى خشك شدن بال در آورده باشم. لذا جمله دوم نادرست است
حالا با اين توصيفات برويم سر ادعاى ميرشكاك. آيا اگر چه گوارا در زمان رويداد كربلا بود جزو ياران حسين بود يا خير؟ اين جا بايد جهان ممكن ديگرى را تصور كرد كه از همه جهات شبيه جهان ما است، مگر با اين تفاوت كه چه گوارا به جاى قرن بيستم ميلادى در سال شصت هجرى در آن زيسته باشد. اما مشكل كار در اين جا آن است كه آيا ما در اين صورت با همان چه گواراى اصلى سر و كار داريم يا چيزى كه در موردش بحث مى كنيم فردى ديگر است. آن چه ماهيت و تشخص چه گوارا را در قرن بيستم ساخته دلبستگى او به انديشه چپ، ماركس و مبارزات چريكى بوده است. اين مفاهيم اصولا در سال شصت هجرى تعريف نشده بودند تا هويت فردى را بسازند. لذا ظاهرا به نظر مى رسد نمى توان گفت همزاد چه گوارا در آن جهان ممكن با چه گواراى واقعى داراى اين همانى (يا حداقل شباهت بسيار زياد) هستند. به نظر مى رسد كه در اين جا ما با دو فرد متفاوت سر و كار داريم كه صرفا نامى مشترك دارند. آن چه در مورد چه گواراى تاريخى مى گوييم هر چه باشد به چه گواراى اصلى بى ارتباط است
ميرشكاك البته حرفى خطابى و احساسى مى زند، و شايد در واقع به درستى و نادرستى منطقى حرفش نظر ندارد اما با اين حال سوال جالبى را هم طرح مى كند. اين كه آيا مى توان در مورد جملاتى مانند اين كه من اگر در فلان واقعه تاريخى بودم فلان موضع را مى گرفتم تعيين صدق كرد يا خير. به عبارتى به نظر مى رسد در جملات شرطى خلاف واقعى كه در آن ها موضوع جمله مى بايد در زمان سير كند و احتمالا در اين سير زمانى نياز به تحولاتى شخصيتى هم خواهد داشت الگوى مرسوم جهان هاى ممكن پاسخگو نيست و بايد به دنبال ملاك ديگرى براى تعيين ارزش صدق گشت
4 comments:
سلام..
فرصت کردید یک سری هم به وبلاگ من بزنید.
http://ma1386iran.blogfa.com/
خداحافظ
hi,,
aaghaa jaaleb bood
baabaa yek sari ham be webloge man bezan,,,,agar ham keh fahmidi ki hastam,,be rooye khdoet nayaar?!,,
http://theworldisgray.blogfa.com/
bye
ممكن است توضيح بدهيد چرا الگوي جهانهاي ممكن در قضيه چهگواراي ميرشكاك جواب نميدهد؟به نظر من اينطور ميرسد كه در همه جهانهاي ممكن شبيه به جهان ما اين سير در زمان كه طرح كردهايد محال است؛ يعني جهان ممكني نميتوان تصور كرد كه در آن بشود از لحاظ زماني به عقب برگشت.بنابراين ميشود اين قبيل شرطيهاي خلاف واقع ("اگر من زمان امام حسين بودم...")را مثل "اگر به سيم برق دست زده بودم بال درميآوردم" كاذب دانست.شايد اينجا بايد به منطق زمان فكر كنيم،همانطور كه در تعيين ارزش صدق ساير خلافواقعها يك منطق امور(مثلا قوانين فيزيكي) را در نظر مي گيريم.منظورم از منطقِ ِِ زمان شرايط تاريخي نيست؛خود پديده زمان را ميگويم كه ظاهراً فقط رو به جلو حركت ميكند.
طبق قاعده مى گوييم اين جمله وقتى صحيح است كه امكان چنين جهان ممكنى موجود باشد و در اين جهان چه گوارا جزو ياران حسين باشد. از آن طرف مى گوييم اين جمله غلط است اگر چنين جهانى ممكن باشد اما در آن چه گوارا نه از ياران حسين بلكه در صف مقابل باشد. اما نكته اصلى حرف من آن است كه ظاهرا اصلا چنين جهان ممكنى نمى توان داشت. در اين صورت به جاى درست يا غلط مى توان گفت اين جمله اصولا بى معنى است
Post a Comment